خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
می رویﻭ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺭﺩﺑﻲ ﺍٓﻧﻜﻪ ﺣﺘﻲﻳﻚ ﻭﺟﺐ ﺍﺯ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺧﻴﺲ ﺷﻮﺩ!ﻭ ﺍﻳﻦﺍٓﻏﺎﺯ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﮕﻲ ﺯﻧﻲ ستﻛﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺶﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻳﺶ آﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺭﺩ ...
اولین بار نیستکه این غروب لعنتی غمگینات کرده استآخرین بار نیز نخواهد بود.به کوری چشمش اماخون هم اگر از دیده بباردبیش از این خانهنشینماننخواهد کرد ..کفش و کلاه کردن از توخنده به لب آوردنات از من ..
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
می روی

ﻭ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺭﺩ
ﺑﻲ ﺍٓﻧﻜﻪ ﺣﺘﻲ
ﻳﻚ ﻭﺟﺐ ﺍﺯ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺧﻴﺲ ﺷﻮﺩ!
ﻭ ﺍﻳﻦ
ﺍٓﻏﺎﺯ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﮕﻲ ﺯﻧﻲ ست
ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺶ
ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻳﺶ آﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺭﺩ ...
اولین بار نیست



که این غروب لعنتی غمگینات کرده است
آخرین بار نیز نخواهد بود.
به کوری چشمش اما
خون هم اگر از دیده ببارد
بیش از این خانهنشینمان
نخواهد کرد ..
کفش و کلاه کردن از تو
خنده به لب آوردنات از من ..